خرمنی سکوت ریخته در کاسه هایمدر حرف نمی آید در خط هایم نمی گنجددست چینم کرده ولی در این بیشه یِ انبوه
میانِ دو لحظهسرما بود وُ زنجیرِ ساعت هائی که گم می شد.ما ابعادِ خود را کمی تا شانه هایِ سنگینِ شعرهایمان می گستردیمپیش از رسیدنِ بادها وُ توفان ها.پشتِ گردنه هایمانخلوتِ صحرائی بودبر پیکرِ تک درختی می پیچید.
ارسال یک نظر
۲ نظر:
خرمنی سکوت
ریخته در کاسه هایم
در حرف نمی آید
در خط هایم نمی گنجد
دست چینم کرده ولی
در این بیشه یِ انبوه
میانِ دو لحظه
سرما بود وُ زنجیرِ ساعت هائی که گم می شد.
ما
ابعادِ خود را کمی تا شانه هایِ سنگینِ شعرهایمان
می گستردیم
پیش از رسیدنِ بادها وُ توفان ها.
پشتِ گردنه هایمان
خلوتِ صحرائی بود
بر پیکرِ تک درختی
می پیچید.
ارسال یک نظر